Persian Braille

زمانی که چشم بی‌ناست و دست بینا

Persian Braille

زمانی که چشم بی‌ناست و دست بینا

Persian Braille
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

صرفه جویی یا نمایش قدرت؟

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۴۸ ب.ظ | ریحانه کشاورزمطلق شیرازی | ۰ نظر

      با شروع خاموشی‌ها و دلیل تراشی‌های مختلف و عاقبت اندیشی‌های اهل اندیشه و تذکرات و موضوعاتی که داغ شدند. یاد یک خاطره از دومین سال ورودم به دانشگاه تربیت معلم افتادم.

      وقتی دانشگاه رو شروع کردیم از ترم یک تمام ابزارهای تفکری و مشاهدات رو در یک ترم بهمون آموزش می‌دادند. تا برای ترم دوم که کاربینی (مشاهده کلاس آموزشی) بود آماده بشیم. در ترم دوم ضمن تکمیل دانسته‌های قبلی روش‌های آموزشی و روانشناسی تربیتی رو نحوه برقراری ارتباط رو در عین حالی که هفته‌ای یک بار موظف به مشاهده یک کلاس درس واقعی جدید و نوشتن گزارشی مفصل از شرایط فیزیکی و نحوه عملکردهایی که در کل روز دیده‌بودیم رو تمرین کردیم و آموختیم و در دو ترم بعدی ضمن تخصصی‌تر بودن آموزش‌ها موظف بودیم هفته‌ای دو روز رو به کلاس درس واقعی بریم و ماهیانه حداقل یک تدریس رو زیر نظر معلم کلاس و استاد انجام بدهیم. دقیقا در اینجا بود که استاد نمی‌رسید هم زمان با همه دانشجوها در تمام مدارس باشه با توجه به اینکه نهایت دو دانشجوی کاروزی می‌توانستن در یک کلاس باشند و هرکسی هم از صبح ساعت هشت تا ظهر ساعت دوازده باید تمام وظایفی رو که آموخته بود و تکالیفی که بعدا استاد می‌خواست رو باید آماده می‌کرد تقریبا طی روز هیچ کسی از کس دیگری خبر نداشت تا شب که در خوابگاه دور هم جمع می‌شدیم.

            شرایط دانشگاه تربیت معلم

      این هم بگم که در دانشگاه‌های تربیت معلم استفاده از خوابگاه اجباری بود و اگر چه رابط خاص پزشکی پیش آماد می‌کرد یک یا دو روز مرخصی می‌داند که روزانه در رفت و آمد باشی. این کار به علاوه شرط سنی (پایین پایین تر از بیست و سه سال) باعث می‌شد که تقریبا هیچ دانشگاهی خروجی کارآمدتر از تربیت معلم نداشته باشد. البته نوع انتخاب مطالب برای واحد‌ها و کارورزی‌ها و کاربینی‌ها هم خود مزید بر علت بودند

           بریم سراغ اصل مطلب:

 

      سال دوم دانشگاه بود و من هم به عنوان دانشجوی امروز از صبح ساعت پنج همراه یازده دوست دیگر هم اتاقی بیدار شده بودیم آماده برای یک پیاده روی طولانی تا رسیدن به اولین آبادی ؛) منظور رسیدن به پایانه کلاهدوز هست. در زمستان که تا حدود ساعت هفت آسمان تاریک است. مجبور بودیم تا هفت و نیم برسیم به هفت‌تیر اگر دیرتر می‌رسیدیم نیم ساعت تاخیرمان ثبت می‌شد (خودمان موظف بودیم ثبتش کنیم). خلاصه بلافاصله هرکسی در کلاس خودش مستقر می‌شد. گاهی در حیاط صف بچه‌ها رو مشاهده می‌کردیم اما خودم به شخصه علاقه‌ای به صف نداشتم اتفاقات پشت پرده. اینکه مثلا میکروفن از کجا میارن و چه گروهی از بچه‌ها چطور با هم هماهنگ می‌شوند تا برنامه را در صف اجرا کنند را بیشتر برای مشاهده می‌پسندیدم.

 

      دقیقا در همین مدرسه یکی دو بار دیگر دانشجویان سر صف سیلی زدن ها و رفتارهای تخریبی مشابهی را دیده بودند که خب من چون نبودم ندیدم اما اگر ادامه مطلب را بخوانید شما هم مثل من چندان غلط نمی‌دانید که بله یک مدیر مدرسه اینقدر ناشایست رفتار کرده باشند.

             صرفه‌جویی یا نمایش قدرت؟

 

      بالاخره کلاس شروع شد. من بودم  چهار پسر سوم دبستانی. به قول معلم کلاس این کلاس و دانش‌آموزان اینقدر خوب بود که نباید آن را جزئی از سنوات خدمت به حساب آورد بیشتر به یک زنگ تفریح میان سال‌های خدمت بود. و معلم وارد کلاس شدند. درس علوم بود معلم که تدریس می‌کرد باید تمام حواس پنجگانه‌ام به علاوه دانش قبلی را فعال می‌کردم و آنقدر کنجکاو می‌بودم که در کوچکترین فرصت خالی سؤالاتی که در نحوه تدریس بود را می‌پرسیدم. جذب تدیس بودم و معلم با دقت تمام در حال تدریس که ناگهان در کلاس باز شد مدیر مذکور وارد شدند و لبخند زدند بی مقدمه گفتند: «چه خبره کمی صرفه جویی کنید.» و نگاهی به دانش‌آموزان که هر چهار نفر با خط بریل تحصیل می‌کردند. ادامه دادند: «خب این رو هم که نیاز ندارند.» و کلید چراغ کلاس را در یک روز ابری زدند و این بار در نیمه روشنایی کلاس لبخندی پیروزمندانه‌ای با اندکی مکث در چهره معلم کلاس زدند و رفتند.

 

      در اولین فرصت از معلم کلاس پرسیدم: «مگر دانش‌آموزان باقی‌مانده بینایی ندارند؟» (واقعا به ندرت پیش می‌آید که افراد حتی قادر به درک نور هم نباشند). در یک کلام جواب دادند: «چرا!» با لحنی که یک دنیا حرف در آن بود چیزهایی که نمی‌توانست بگوید و آن بخش دردناک کار که در همه حرفه‌ای دیده می‌شود منتهی من فکر می‌کنم در معلمی که با حق کودکان سر و کار است دردناک‌تر هم است.

     

ما یاد می‌گرفتیم تا از هر ابزاری برای تربیت بینایی باقی استفاده کنیم یاد می‌گرفتیم که شاید به دلیل پایین بودن ظرفیت بینایی کودک نتواند از آن مطلع باشد به هر طریقی اول اطمینان حاصل کنیم که چه دارد و سپس او را با آنچه دارد آشناتر کنیم و کمک کنیم تا در بهتر شدن کیفیت زندگی‌اش استفاده کند و در مدرسه عکس آن انجام می‌شد نه اینکه معلم نخواهد و نداند که سیستمی که مدیر آن از ویژگی‌های دانش‌آموزانش بی اطلاع است یک سیستم ناکارآمد است.

      حرف برای گفتن زیاد است و گاهی گفتن آن فقط درد را بیشتر می‌کند ترجبح می‌دهم در اینجا مطلب را ببندم و بیشتر سعی کنم که مانند تا به حال که پای حقوق دانش‌آموزانم تا جایی که متوجه شدم ایستادگی کردم بایستم و با قبول خسران‌هایی که از آن آیدم شده است باز هم پا پس نکشم و سعی کنم اینبار هوشمندانه‌تر از کسانی که می‌توانم کاری برایشان بکنم دفاع کنم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی